17 October 2007

آبروها و آرزوها

دوست و برادر بسیار عزیزم م.ج.ا امروز عصر هنگام خروج از ایران برای ادامه تحصیل در مقطع دکترا در فرودگاه مهرآباد بازداشت شد ...

به همین سادگی ...

چه راحت در این کشور آبروها و آرزوها به بازی گرفته می‌شوند و چه ساده عده‌ای که بوئی از انسانیت نبرده و تصورشان از کلمه "دموکراسی" صرفا رؤیاهائی پریشان و افکاری بیمارگونه است، بسان طوفانی بر زندگی‌ها و کودکان ما می‌وزند و آنچه بر جای می‌ماند جز آهی از سر حسرت و ناامیدی نیست.

حسرت فرودادن نفسی از روی آرامش و آسودگی و آزاد زیستن در خاکی که متعلق به ماست.

و ناامیدی از ایجاد هرگونه تغییر در حکومتی که پایه‌هایش ریشه در بی‌تفاوتی و فهم غلط ما از انسانیت، مرام، خدا، دین و ... دارد.

تا زمانی که هر کدام از ما تنها و تنها و تنها به منافع شخصی و زودگذر خود فکر کنیم، دیگران قربانیانی خواهند بود که لاجرم به تنهائی اقدام کرده و آنگاه یا در گوشه زندان‌ها می‌پوسند و یا مجبور به ترک وطن می‌شوند و این تازه شروع بیچارگی است چرا که پس از آن حتی از طرف ما متهم به "فرار" می‌شوند.

باز هم می‌خواهید که در بازی "وطن" شرکت کنم؟!

راستی ...وطن ما کجاست؟

(25 مهر 86)