زندگی برای آنکه زندگی باشد، شاید بیش از هر چیز دیگر نیاز به دو عنصر داشته باشد: «آزادی» و «عشق».
عشق ورزیدن در دنیایی آزاد، طعم شیرینی دارد که انسان را جوان نگاه میدارد و قلبش را سرشار از پویایی و طپش حیات میکند.
مشکل اما آنجاست که عشق، آزادی را به زنجیر میکشد و آزادی، عشق را نابود میکند.
آزادی، آزادگی و آزاده زیستن تنها مسیریست که انسان میتواند در آن گام نهاده و به کمال مطلوب برسد، ولی ما انسانهای متوسط و دون عموما تصور صحیحی نه از عشق داریم و نه از آزادی.
در قاموسمان عشق را مترادف با مالکیت میدانیم و آزادی را به اشتباه بسان کالایی مبادله میکنیم. عاشق میشویم تا به زنجیر بکشیم و آزادی میدهیم تا در مقابل آزادگی معشوق را بستانیم.
آنکه گفت «صیانت از آزادی، جز با آزادی میسر نیست» اشتباه بزرگی داشت؛ چرا که آزادی هدیهایست که انسان در گذر از اولین و آخرین «جبر» زندگی از آن بهرهمند میشود. آنکه این هدیه را داده، خود مسئول حفظ آن است. ما انسانها اصولا در قد و قامت صیانت از آزادی نیستیم. عشق را نیز نفس میکشیم و چون بازدمی متعفن به صورت معشوقمان پرت میکنیم.
مرد عشق و آزادی نیستیم؛ پس همان به که خاموش باشیم.
هیییییسسس ...
اینجا دیریست که گنگی خوابیده ...
(17 آبان 87)
عشق ورزیدن در دنیایی آزاد، طعم شیرینی دارد که انسان را جوان نگاه میدارد و قلبش را سرشار از پویایی و طپش حیات میکند.
مشکل اما آنجاست که عشق، آزادی را به زنجیر میکشد و آزادی، عشق را نابود میکند.
آزادی، آزادگی و آزاده زیستن تنها مسیریست که انسان میتواند در آن گام نهاده و به کمال مطلوب برسد، ولی ما انسانهای متوسط و دون عموما تصور صحیحی نه از عشق داریم و نه از آزادی.
در قاموسمان عشق را مترادف با مالکیت میدانیم و آزادی را به اشتباه بسان کالایی مبادله میکنیم. عاشق میشویم تا به زنجیر بکشیم و آزادی میدهیم تا در مقابل آزادگی معشوق را بستانیم.
آنکه گفت «صیانت از آزادی، جز با آزادی میسر نیست» اشتباه بزرگی داشت؛ چرا که آزادی هدیهایست که انسان در گذر از اولین و آخرین «جبر» زندگی از آن بهرهمند میشود. آنکه این هدیه را داده، خود مسئول حفظ آن است. ما انسانها اصولا در قد و قامت صیانت از آزادی نیستیم. عشق را نیز نفس میکشیم و چون بازدمی متعفن به صورت معشوقمان پرت میکنیم.
مرد عشق و آزادی نیستیم؛ پس همان به که خاموش باشیم.
هیییییسسس ...
اینجا دیریست که گنگی خوابیده ...
(17 آبان 87)
|